عمو ايمانش نوشته بود چون سوژه كم آوردين ديگه راجع به جيش راستين نوشتين!!
اولا اين موضوع خيلي مهميه ،سرت كه اومد ميفهمي!
دوما اونروز مامانش نبود و من مواظبش بودم مثلا،يهو چشمتون روز بد نبينه، بقول ماماني، گلاب بروتون ،ديدم شلوارشو تو اون اتاق در اورده و بعد هم پوشكش رو در اورده و وقتي من خبردار شدم كه ديدم ناله ميكنه ووقتي سراغش رفتم ديدم پاش رو يه چيزاييه.......... واي حال من رو داشته باشيد ديگه بقيه كارا سانسور..................!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
دوما اونروز مامانش نبود و من مواظبش بودم مثلا،يهو چشمتون روز بد نبينه، بقول ماماني، گلاب بروتون ،ديدم شلوارشو تو اون اتاق در اورده و بعد هم پوشكش رو در اورده و وقتي من خبردار شدم كه ديدم ناله ميكنه ووقتي سراغش رفتم ديدم پاش رو يه چيزاييه.......... واي حال من رو داشته باشيد ديگه بقيه كارا سانسور..................!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!