۱۳۸۹ تیر ۲۹, سه‌شنبه

كمبود سوژه!!!

عمو ايمانش نوشته بود چون سوژه كم آوردين ديگه راجع به جيش راستين نوشتين!!
اولا اين موضوع خيلي مهميه ،سرت كه اومد ميفهمي!
دوما اونروز مامانش نبود و من مواظبش بودم مثلا،يهو چشمتون روز بد نبينه، بقول ماماني، گلاب بروتون ،ديدم شلوارشو تو اون اتاق در اورده و بعد هم پوشكش رو در اورده و وقتي من خبردار شدم كه ديدم ناله ميكنه ووقتي سراغش رفتم ديدم پاش رو يه چيزاييه.......... واي حال من رو داشته باشيد ديگه بقيه كارا سانسور..................!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

۱۳۸۹ تیر ۲۲, سه‌شنبه

تهاجم فرهنگي

هر چي مي گم فارسي 1 نيگاه نكن فايده نداره

تهاجم فرهنگي



ديروز راستين

يكي رو بوسيددددددددددددددددددددددددددددد

انشا در مورد فصل خوب تابستان

گلاب به روتون
يواش مي گم شما نشنيده بگيريد
ديشب راستين بابايش گفت برو جيش كن
رفت تو دستشويي دمپايي پاش كرد و براي اولين بار ........
هاها ها




يك روز خوب

۱۳۸۹ تیر ۲۱, دوشنبه

صداي حيوونا

مامانش ميگه انگار راستين تو باغ وحش! بزرگ شده
چون صداي همه نوع حيوون در مياره(گاو،خر،هاپو،ميمون!! و.... از همه جالبتر صداي ماهي)
اما دريغ از يه مامان يا بابا